پارت ۹ {یک عاشقانهی بی صدا....}
خودمو به کوک نزدیک تر کردم... از شدت ترس دندونام به هم میخورد...
کوک محکم بغلم کرده بود که نترسم خودمو جمع کرده بودمو تو بدنش غرق شده بودم... گوشام روی قفسهی سینه اش بود صدای قلبشو میشنیدم...
با شنیدن صدای تپشه قلبش یکم ارومتر شدم... ولیی صدا هی نزدیک تر میشد...
کوک: ات نترس من اینجام ته ام هست. نگران چی هستیی...
ات: آ.... آ.... آ... آخه داره منو صدا میزنه...
کوک: گوه میخوره با قصد بدی بیبیه منو صدا بزنه... یجوری به فاکش میدم تا عمر داره فراموش نکنهـ... مث اینکه یادت رفته تو دیگه مالِ جئون جونکوکی...
تو بغلش بودم ولی خب بازم استرس داشتمو خیلی ترسیده بودم...
ویو کوک:
اه آخه الان وقته این اتفاق بوود تو لحظه ای که منتظرش بودم آخه...
ولی مهم اینه که من حرف دلمو بهش گفتم...
ات تو بغلم جمع شده بود و خیلی ترسیده بود...
دلم نیومد جداش کنمو برم ببینم این مردک کیه که داره همچین غلطی میکنه...
(خواب تهیونگ خیلییی سنگینه...)
کوک: هی ته.. ته... تهیونگگگگ... ته بیدار شووو ته(داد)
ته: هاا؟؟ چیه؟؟ آآآآآ (خمیازه) چی شدههه...(درحالی که چشاشو میماله و خواب آلوده) اوووو کوک اون اته بغلت؟(نیشخند)
کوک: آره اته ات حالا تو به این کارا کار نداشته باش برو ببین کدوم ابلهه مستی داره اینجوری اتو صدا میزنه...
ته از طبقه دوم فوری اومد پایینو رفت دم درِ اتاق... از لایه در نگاه کرد...
کوک: کیه ته؟ جیمینه؟
ته: نه نه جیمین نیست... نمیشناسمش... غریبه است...
کوک رو به ات گفت: ات ادرس این خونه رو کسه دیگه ای بلده؟ دشمن داری؟
ات: نـ... نـ... نهههه نهههه (گریه)
اشکشو پاک کردمو گفتم: بیبیه من گریه نکن ما کنارتیم نمیزاریم کسی بهت آسیبی بزنه مطمئن باش...
ته: اره ات... معلوم نیست کدوم روانی ای هست که اینجوری پاشو گذاشته رو دم شیر...
ات: فک کنم.... فک کنم جیمین موقع رفتن درو باز گذاشته که این مرتیکه تونسته بیاد توو
ته: آخخخخ گفتی جیمین برم بهش زنگ بزنم الان پا نشه بیاد یه وقت
ات اینو گفتو دوباره سرشو چشبوند به سینم... منم از خودم جداش نمیکردم اصلا و سفت چسبیده بودمش
ته به جیمین زنگ زدو بهش ماجرا رو گفتو گفت پا نشه بیاد الان...
ما همینجوری منتظر بودیم ببینیم چی میخواد... شاید بره اصلا...
اگه ات بغلم نبود خودم دمار از روزگارش در میاوردممم
ویو جیمین:
وقتی تهیونگ بهم زنگ زدو گفت که یه روانی اومده تو خونه داره اسم اتو بدجور صدا میزنه راستش یه حسی درونم بهم گفت...
ادامه دارد... حس جیمین شیمممممم چیه ینییی
حمااایتت... ۱۲ تا لایک و ۲۰ تا کامنت پارت بعدی...
کوک محکم بغلم کرده بود که نترسم خودمو جمع کرده بودمو تو بدنش غرق شده بودم... گوشام روی قفسهی سینه اش بود صدای قلبشو میشنیدم...
با شنیدن صدای تپشه قلبش یکم ارومتر شدم... ولیی صدا هی نزدیک تر میشد...
کوک: ات نترس من اینجام ته ام هست. نگران چی هستیی...
ات: آ.... آ.... آ... آخه داره منو صدا میزنه...
کوک: گوه میخوره با قصد بدی بیبیه منو صدا بزنه... یجوری به فاکش میدم تا عمر داره فراموش نکنهـ... مث اینکه یادت رفته تو دیگه مالِ جئون جونکوکی...
تو بغلش بودم ولی خب بازم استرس داشتمو خیلی ترسیده بودم...
ویو کوک:
اه آخه الان وقته این اتفاق بوود تو لحظه ای که منتظرش بودم آخه...
ولی مهم اینه که من حرف دلمو بهش گفتم...
ات تو بغلم جمع شده بود و خیلی ترسیده بود...
دلم نیومد جداش کنمو برم ببینم این مردک کیه که داره همچین غلطی میکنه...
(خواب تهیونگ خیلییی سنگینه...)
کوک: هی ته.. ته... تهیونگگگگ... ته بیدار شووو ته(داد)
ته: هاا؟؟ چیه؟؟ آآآآآ (خمیازه) چی شدههه...(درحالی که چشاشو میماله و خواب آلوده) اوووو کوک اون اته بغلت؟(نیشخند)
کوک: آره اته ات حالا تو به این کارا کار نداشته باش برو ببین کدوم ابلهه مستی داره اینجوری اتو صدا میزنه...
ته از طبقه دوم فوری اومد پایینو رفت دم درِ اتاق... از لایه در نگاه کرد...
کوک: کیه ته؟ جیمینه؟
ته: نه نه جیمین نیست... نمیشناسمش... غریبه است...
کوک رو به ات گفت: ات ادرس این خونه رو کسه دیگه ای بلده؟ دشمن داری؟
ات: نـ... نـ... نهههه نهههه (گریه)
اشکشو پاک کردمو گفتم: بیبیه من گریه نکن ما کنارتیم نمیزاریم کسی بهت آسیبی بزنه مطمئن باش...
ته: اره ات... معلوم نیست کدوم روانی ای هست که اینجوری پاشو گذاشته رو دم شیر...
ات: فک کنم.... فک کنم جیمین موقع رفتن درو باز گذاشته که این مرتیکه تونسته بیاد توو
ته: آخخخخ گفتی جیمین برم بهش زنگ بزنم الان پا نشه بیاد یه وقت
ات اینو گفتو دوباره سرشو چشبوند به سینم... منم از خودم جداش نمیکردم اصلا و سفت چسبیده بودمش
ته به جیمین زنگ زدو بهش ماجرا رو گفتو گفت پا نشه بیاد الان...
ما همینجوری منتظر بودیم ببینیم چی میخواد... شاید بره اصلا...
اگه ات بغلم نبود خودم دمار از روزگارش در میاوردممم
ویو جیمین:
وقتی تهیونگ بهم زنگ زدو گفت که یه روانی اومده تو خونه داره اسم اتو بدجور صدا میزنه راستش یه حسی درونم بهم گفت...
ادامه دارد... حس جیمین شیمممممم چیه ینییی
حمااایتت... ۱۲ تا لایک و ۲۰ تا کامنت پارت بعدی...
- ۷.۳k
- ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط